?? (چهارشنبه 94/7/1 ساعت 1:24 صبح)

مامان خوشکلم بیداری؟چیکار میکنی الان دارو هاتو خوردی مانی زندگیه من چیکار میکنی مامانم میدونی روزی ک داشتم از مشهد میامدم تهران چ دردی کشیدم تو داخل ماشین نعش کش منم عقبت دنبالت میامدم ای کاش بجای تو من میمردم ک اقلا کنارت میبودم مامان برات قران خوندم فرداهم اش درست میکنم پس فردا غذا میدم خیلی دلم گرفته هیچکسی هم نیس باهاش حرف بزنم فقط صبا درد منو میفهمه اونم تا چیزی میگم میزنه زیر گریه هیچکی مثل تو نیس ب حرفام گوش کنه همیشه ازت میخواستم درباره جوونیات بگی ک نمیگفتی مامان دلم خیلی گرفته نمیدونم واسه چی اشکمم در نمیاد چرا اون روزی ک طاوتتو اوردن تو خونه بهم اخم کرده بودی خونامرد نمیگی دلم میگیره ای کاش بهم میگفتی خفه شو دختر من اتیش میگیرم مامانی اینقد خودمو زدم صورتو چشام کبود شده لباس مشکی تنمه بخاطر رفتنت خوش بحال خاله ک تو الان اون دنیا کنارشی مامان گلوم درد میکنه چی بخورم  خوب بشم سر درد دارم چشام میسوزه مامان بعد رفتنت نابود شدم کمرم شکسته از زندگی خستم فردا چیکار کنم هر روز میگذره بیشتر دلم میگیره مامان دلم تنگ میشه میرم سر بغچه لباسات بازش میکنم بوش میکنم میترسم از بس بوشون کنم دیگه بو نده خیلی میترسم  خدا توکه میخوای انسانارو ببری برای چی میاریشون اینجوری ک اطرافیا نابود میشن منم ک ن مامان دارم ن بابا خو چ خاکی تو سرم کنم مادددرگریه‌آور





لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 11 بازدید
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدیدها: 2006 بازدید
  • درباره من
  • اشتراک در خبرنامه
  •